من بهانه ی توام ، تو بهانه ی منی
از تو دل نمیکنم ، دل زمن نمی کنی
دوست دارمت چنان کز تو دل نمی کنم
تا ابد اگر مرا بشکنی به دشمنی
لحظه و همیشه ای » مثل سنگ و شیشه ای
گاه سردو بی فروغ » گاه گرم و روشنی
شانه ام برای تو تا که سر نهی بر آن
قلب من برای تو ارچه زخم میزنی
هم قفس به من بگو آسمان ما کجاست ؟
من دلم گرفته از این حسار آهنی
این مرام عشق بود ، داستان سنگ و رود
من همیشه ماندگار ، تو همیشه رفتنی
می روی و بعد تو حال و روز "مانی" است
آتشی فتاده در بافه های خرمنی
+ نوشته شده در ساعت 11:25 توسط امیر حسین
|
بگو مادر هنوز هم يادي از ما