من بهانه ی توام ، تو بهانه ی منی
از تو دل نمیکنم ، دل زمن نمی کنی

دوست دارمت چنان کز تو دل نمی کنم
تا ابد اگر مرا بشکنی به دشمنی

لحظه و همیشه ای » مثل سنگ و شیشه ای
گاه سردو بی فروغ » گاه گرم و روشنی

شانه ام برای تو تا که سر نهی بر آن
قلب من برای تو ارچه زخم میزنی

هم قفس به من بگو آسمان ما کجاست ؟
من دلم گرفته از این حسار آهنی

این مرام عشق بود ، داستان سنگ و رود
من همیشه ماندگار ، تو همیشه رفتنی

می روی و بعد تو حال و روز "مانی" است
آتشی فتاده در بافه های خرمنی