خداحافظ ای داغ بر دل نشسته . . .

 

 

 

 

به ياد " ياغي " شعر هايش

و فقط به ياد مهناز

تقدیم به سیاوش عزیزم 

 

و بعدازتو نصيبم نيمه شب هايي ست حزن انگيز

دليــل بودنم امـــــروز و فـــــردايي ست حزن انگيز


سياوش گفت اي "ماني" تو ميداني پس از مهنـاز

تمام ســــــال من انگـــــار يلدايي ست حزن انگيز

 


دل نوشته اي از شاد روان مهناز زماني

 

آسمان سپيد می بارد

و اين هزارمين شبی است

كه پر اميد،يلدای گيسوانت را گز می كنم

و پيچ می خورم در تاب هر گره شبت

دوباره سقف دلم چكّه می كند

و سقف تو

و كاسه ی مسی

و چكه چكه های آب

موسيقی جنون می شود

 

گيسوانت بی تفاوت

ساكت و سرد

يلدای ظالم می شود

 

بوی داغ نان

تراكم حُرم نانوايی

نجات می دهد مرا ز سوز سرد اين جنون

زن كوچه ی پايينی

ستبر سرد گونه اش را از شرم گرم می كند

 

نان به نسيه می برد

درد فرو می دهد!

گيسوانت هنوز هم بی تفاوت

 

آسمان سپيد مي بارد

و من،اين هزارمين شب است

كه در يلدای گيسوانت بيهوده قدم می زنم

و سقف دلم از نبودن توست كه چكّه می كند

و سقف تو از نبودنٍ ...

نبودنٍ ...

نبودنٍ ...

 . . .